شاهنامه شاه طهماسب

شاهکار هنری و ادبی در اوج مکتب تبریز صفوی

شاهنامه شاه طهماسب، یکی از مهم‌ترین و زیباترین نسخه‌های شاهنامه، در دوران حکومت شاه طهماسب اول و در دربار صفوی به دستور او تهیه شد. این نسخه شاهنامه به دلیل زیبایی‌های هنری و ادبی‌اش، از ارزش فرهنگی و تاریخی بالایی برخوردار است. شاه طهماسب که خود علاقه زیادی به هنر و خوش‌نویسی داشت، گروهی از برجسته‌ترین هنرمندان دربار صفوی، از جمله سلطان محمد، میر سید علی، دوست محمد، آقا میرک، عبدالصمد، و مظفرعلی را گرد هم آورد تا روی این شاهنامه کار کنند.

ویژگی‌های هنری این شاهنامه در اوج سبک مکتب تبریز در دوره صفوی قرار دارد که تاثیرات بسیاری از سنت‌های تیموری و هرات را در خود جای داده است. علاوه بر نگارگری‌های بی‌نظیر، صفحات شاهنامه دارای حاشیه‌های طلاکاری شده و تذهیب‌های پیچیده هستند که جلوه‌ای خاص به آن بخشیده است. خط نستعلیق به کار رفته در نوشتار این نسخه نیز توسط خوش‌نویسان برجسته صفوی انجام شده است.

شاهکار نگارگری صفوی و سرنوشت پراکنده آن

روند تولید این نسخه نزدیک به دو دهه (حدود ۱۵۲۰ تا ۱۵۴۰ میلادی) طول کشید و حاصل آن ۷۶۰ صفحه (۳۸۰ برگ دو طرفه) است. این شاهنامه شامل ۲۵۸ مجلس نگارگری نفیس از افسانه‌ها، اساطیر و داستان‌های شاهنامه است که به دست بهترین نگارگران عصر صفوی خلق شده‌اند. این اثر، یکی از درخشان‌ترین نمونه‌های هنر کتاب‌آرایی ایرانی و نقطه اوج مکتب نگارگری صفوی به شمار می‌رود.

در حال حاضر، ۱۱۸ نگاره در موزه هنرهای معاصر تهران، ۷۸ نگاره در موزه متروپولیتن نیویورک، ۱۰ نگاره در مجموعه خلیلی لندن، ۹ نگاره در بنیاد آقاخان، ۳ نگاره در موزه هنرهای اسلامی قطر و ۱ نگاره در موزه رضا عباسی تهران نگهداری می‌شود. علاوه بر این، تعدادی از نگاره‌ها در موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی پراکنده شده‌اند که اطلاعات دقیقی از محل نگهداری آن‌ها در دسترس نیست.

بانک پاسارگاد و نقش آن در حفظ و ترویج شاهنامه شاه طهماسبی

بانک پاسارگاد، به عنوان یکی از نهادهای مهم در اقتصاد و فرهنگ ایران، در راستای مسئولیت‌های اجتماعی خود، و حمایت از هنر و فرهنگ ایرانی . یکی از برجسته‌ترین اقدامات این بانک، حمایت از نسخه شاهنامه شاه طهماسب است که در دوره صفوی به دستور شاه طهماسب اول و با تلاش هنرمندان برجسته ایرانی ایجاد شده است.

این نهاد با همکاری فرهنگستان هنر و موزه هنرهای معاصر تهران، از چاپ و انتشار این اثر نفیس حمایت مالی کرده و در سال ۱۳۹۳ نسخه بازنشر شده آن را رونمایی نمود. این بانک همچنین نسخه‌هایی از شاهنامه شاه‌طهماسبی را به مراکز علمی و فرهنگی اهدا کرده است تا پژوهشگران و دانشجویان بتوانند از آن بهره‌مند شوند. به این ترتیب، بانک پاسارگاد با حمایت از هنر و فرهنگ ایرانی، در حفظ و انتقال میراث فرهنگی ایران به نسل‌های آینده نقش موثری ایفا کرده است.

در نهایت، همانطور که جمشید در دوران خود با ایجاد دستاوردهای فراوان، تمدنی بزرگ ساخت و در نهایت با از دست دادن فروتنی به سقوط رسید، امروز نیز نهادهایی مانند بانک پاسارگاد باید همواره در مسیر حفظ و گسترش ارزش‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حرکت کنند. این بانک با حمایت از پروژه‌هایی مانند شاهنامه شاه طهماسبی نه تنها به ترویج فرهنگ ایرانی می‌پردازد، بلکه به ایجاد ارتباطی پویا بین گذشته و حال، و همچنین بین فرهنگ و اقتصاد کمک می‌کند.

مشاهده تصاویر شاهنامه شاه طهماسب در موزه مترو پولیتن

پادشاهی جمشید از برگردان روایت‌گونه شاهنامه فردوسی به نثر نوشته

دکتر سید محمد دبیرسیاقی

چون طهمورث از جهان رفت پسرش جمشید به جای او نشست و به رسم پادشاهان کمر شاهی بر میان بست و تاج بر سر نهاد. جهان او را رام و رهی شد و از خصومت و داوری رست. دیو و پری طاعتِ او را گردن نهادند. مردمان را گفت که هم فر یزدانی دارد و هم شهریاری و دینداری. دست بدان را از بد کردن کوتاه میکند و جان‌ها را به سوی روشنی رهنمون می‌گردد. ابتدا به ساختنِ جنگ افزار پرداخت. آهن را نرم کرد و از آن خود و جوشن و زره و پوشش زرهی برای اسب ساخت و پنجاه سال در این کار رنج برد و صرف وقت کرد. پس از آنکه رشتن و تافتن از ابریشم و کتان و مو و پشم را به مردمان آموخت از آنها پارچه های گوناگون ترتیب داد. چون این امور سامان گرفت پنجاه سال دیگر صرف جمع آوری و طبقه بندی مردم کرد. آدمیان را به چهار گروه بخش کرد: گروهی را که کارشان پارسایی و پرستش خدا بود و در کوهساران جای داشتند، عنوان روحانی داد و نگهبان آتش کرد؛ گروه دیگر را که جنگاوران و دلیرمردان بودند، عنوان لشکری و سپاهی داد و به نگهبانی تخت شاهی و ایمنسازی کشور گماشت و خواست که بر پا دارنده آیین مردی و پهلوانی باشند؛ گروه سوم را که اهل کشت و ورز بودند و نان از کشته خویش می‌خوردند بی‌منتِ دیگران، کشاورز نامید و دسته چهارم را که به کارهای صنعتی و ساختن چیزهای ضروری مشغول بودند دستوَرزان و صنعتگران نام نهاد و برای هر یک از این طبقات پایگاه و مرتبه خاص در نظر گرفت. پنجاه سال زمان گرفت تا هر کس مایه و اندازه خویش بدانست. پس به دیوان دستور داد تا خاک را با آب سرشتند و از آن خشت ساختند و از خشت و سنگ و گچ دیوار بنا کرد و ایوان و کاخ و گرمابه و خانه ترتیب داد. آنگاه در معدن‌ها کاویدن گرفت و گوهرها چون یاقوت و زمرد و سیم و زر یافت و به کار برد. سپس به خوشبوی‌ها و عطرها روی آورد و بعد به چاره دردها و درمان بیماری‌ها پرداخت و پزشکی را باب کرد و کشتی ساخت و از کشوری به کشور دیگر از روی آب سفر کرد. پنجاه سال نیز در این امور صرف شد. پس از این کارها تختی بلند ساخت و گوهرهای بسیار بر آن نشانید و بر آن تخت نشست و دیوان را فرمود تا آن را برداشتند و به هوا بردند. مردمان بر او گوهرافشانی کردند و چون سر سالِ نو و روز آغاز فروردین ماه رسید فرمان داد تا جشنی بزرگ برپا کردند و خود بر تخت نشست و آن روز را روز نو نامید. جشن نوروز اینچنین ازو یادگار ماند.

 جمشید سیصد سال با چنین وضع و حال بزیست. مردمان نیز آسوده و بی‌درد و رنج بودند، کسی بیکار نبود و دردمندی نداشت. دیوان شاه را بر تخت نشانده به هوا می‌بردند و مرغان بر سرِ وی صف می‌بستند. چون دیر زمانی برآمد جمشید شاه به خود توجه کرد، شکوه و جلال خود را در نظر آورد و همه جهان را بنده و مطیع خود دید. خودپسندی و تکبر و منیت اندک‌اندک سراسر وجود او را فراگرفت، پس بزرگان و گرانمایگان لشکر را پیش خواند و بدیشان گفت که هنرها در جهان همه از من پدید آمده است، گیتی را به خوبی آراسته ام و همه چیز حتی خواب و راحتِ شما از من است، مرگ را نیز از شما برداشته ام و چون چنین است باید به من بگروید و مرا خداوند بخوانید، آنکه به من نگرود اهریمن کیش است. بزرگان سر در پیش افکندند و خاموش ماندند. این حال و خیال باعث گشت تا فر یزدانی ازو جدا شد و مردم آرام آرام از وی روی گردان شدند و طی بیست و سه سال سپاه یکسره از گِردِ درگاه او پراگنده شدند و کارها بی‌نظم و درهم گشت. جمشید چون چنین دید از کرده و گفته پشیمان شد اما سودی نداشت، چه خداوند بر او خشم گرفته بود و پیوسته فر او میکاست و جلالش کاستی میگرفت و این هنگام بود که ضحاک ماردوش پدیدار گشت.

 داستان او و آغاز کار ضحاک بدینگونه بود که در دشت سواران نیزه گذار، یعنی سرزمین ،اعراب امیری می‌زیست نیکوکار و خدا پرست به نام مرداس و پسری داشت به نام ضحاک که بیوراسب نیز نامیده میشد، چه بیوَر، معنی ده هزار دارد و او این تعداد اسب داشت و شب و روز را بر پشت زین می‌گذرانید. اتفاق افتاد که ابلیس روزی به‌صورت مردی نیکخواه بر او ظاهر شد، در جوان افسون‌ها دمید که پدر بر تو ستم کرده است، چه با آنکه به آستانه پیری رسیده است، نیک پیداست که عمری دراز خواهد داشت و جوانی چون تو که شایسته فرمانروایی است دیری ناگزیر باید بیکار به سر بَرَد و بهترین دوران حیات را در عُطلت سپری سازد. ضحاک ازو چاره کار خواست. ابلیس گفت: اگر با من پیمان کنی که سخنم را بشنوی و به کار بندی و راز مرا فاش نسازی ترا به فرمانروائی خواهم رسانید. ضحاک پیمان بست. ابلیس گفت: باید پدر را از میان برداری و نابود سازی. ضحاک بر خود لرزید و از انجام دادن پیشنهاد ابلیس سرباز زد. ابلیس گفت: چون با من پیمان کرده‌ای اگر بدانچه گفتم عمل ننمایی به عنوان پیمان‌شکن شهره و بدنام خواهی گشت. ضحاک ناگزیر به ابلیس روی موافق نشان داد و به نابود ساختن پدر تن در داد. استاد طوس بر آنست که راز نژاد پسری را که به کشتن پدر همداستانی کند از مادرش باید پرسید، چه معتقد است که فرزند حقیقی، هر اندازه که بد باشد و گستاخ، به مرگ پدر رضا نخواهد داد. باری در سراي مرداس باغ باصفایی بود و آن مرد خدا پرست شب هنگام بی‌آنکه چراغی افروزد به آن باغ میرفت و سر و تن میشست و به نیایش میپرداخت. ابلیس در راه او چاهی کند. مرداس شب هنگام در آن چاه افتاد و کشته شد و ضحاک به جای وی شاه شد و بر تختِ فرمانروائی نشست. ابلیس بار دگر به صورت جوانی نزد او رفت و گفت: اگر دیگر بار به سخنان من گوش فرادهی سودها به تو رسانم. ضحاک پذیرفت. ابلیس گفت: آشپزی ماهرم، میتوانم برای تو غذاهای خوشمزه و گوناگون تهیه کنم. آن زمان خوردنیها از رُستنی‌ها بود، گوشت خورده نمی‌شد. ابلیس نخست از پرندگان و ماهیان غذاهای لذیذ تهیه دید و ضحاک را خرسند ساخت. سپس از گوشت گوساله کباب تهیه کرد و سپس از تخم مرغ و گوشت کبک و قرقاول خورش‌های بامزه و لذیذ آماده نمود و ضحاک را خوشحال و سرمست ساخت. سرانجام روزی ازو تقاضا کرد به پاداش خدماتی که در تهیه خوردنیهای گوارا کرده است اجازه یابد که بر دو کتفِ شاه بوسه بزند چه این را افتخار زندگانی خود می‌شمارد. ضحاک ندانست که غرض جوانِ آشپز، ابلیس، چیست. خواهش او را بر آورد و ابلیس بر دو دوش ضحاک بوسه زد و در دَم به زمین فرو رفت و ناپدید شد. اتفاقی عجیب بود، اما عجیب‌تر آن شد که از جایگاه بوسه او دو مار رُست و پیوسته بزرگ و بزرگتر شدند. آن دو را قطع کردند اما باز رستند و ضحاک از آن سخت در رنج افتاد. ابلیس سوم بار به‌صورت پزشکی نزد او رفت و گفت علاج ماران قطع کردن آنان نیست. درمانش آنست که از مغز سر آدمیان به آنها غذا داده شود تا به حال خود برجای بمانند و بزرگتر نشوند و رنج نرسانند و غرض او آن بود که بدین وسیله زمین را از نژاد آدمیان خالی سازد. پس به دستور ضحاک هر روز دو جوان را می‌کشتند و از مغز سر ایشان به ماران دوش او غذا میدادند. 

این واقعه آن هنگام بود که مردمان از جمشید رویگردان شده بودند. پس شکایت ازو به ضحاک بردند و از وی دعوت کردند که بیاید و سلطنت را بپذیرد و بر آنان شاه شود. ضحاک ماردوش به ایران تاخت و تاج بر سر نهاد و زمام امور در دست گرفت. جمشید از بیم گریخت و چند سال گرد جهان ناشناس بگشت. سرانجام او را در کنار دریای چین یافتند و به دستور ضحاک او را با اره از میان به دو نیم کردند و روزگارش را به سر آوردند.

صوت شاهنامه خوانی - جمشید

ویدیو شاهنامه‌خوانی - دکتر فریدون جنیدی

پادشاهی هوشنگ از برگردان روایت‌گونه شاهنامه فردوسی به نثر

نوشته دکتر سید محمد دبیرسیاقی

پس از مردن کیومرث فرزندزاده او هوشنگ به شاهی رسید. تاج بر سر نهاد و چهل سال ملک راند. چون به جایگاه بزرگی نشست مردمان را گفت: من فرمانروای هفت کشورم و به فرمان خدای توانا و دانا آماده عدالت گستری و بخشش هستم. پس به آباد کردن جهان پرداخت و داد ورزید، آهن از سنگ جدا کرد و آن را سرمایه دیگر امور فنی قرار داد و با آهن پیشه آهنگری را بنیاد نهاد و تیشه و تبر و اره و دیگر افزارهای لازم از آن ساخت. سپس به آبیاری و جاری ساختن آب در جویها و رودها پرداخت و با روان شدن آبها کار کشتن و درو کردن و زرع  آغاز گشت و از این رهگذر همه کس توفیق یافت که از دسترنج خویش نان تهیه کند.

تا آن زمان خوردنی از میوه درختان بود و زندگی مردمان همانند دوران جدش کیومرث چنانکه باید سامانی نداشت. لباس از پوست جانوران و برگ درختان داشتند، اما پرستش ایزد پابرجا و استوار بود. 

آتش را از سنگ هوشنگ بیرون کشید، بدینگونه که روزی با گروهی در کوهسار می‌گشت ناگاه مار سیاهی قوی و دراز اندام با چشمانی چون دو چشمه خون سرخ به حرکتی سریع پیش روی او آمد. هوشنگ سنگی برگرفت و بر مار افکند تا او را بکشد. مار به چالاکی پیش از فرود آمدن سنگ بجست و کشته نشد، اما از برخورد سنگ پرتاب شده بر سنگ زمین جرقه آتشی پدیدار گشت و هوشنگ راز به دست آوردن آتش را دریافت. پس از آن هر که آتشی می‌خواست آهن بر سنگ میزد و به‌دست می‌آورد. شاه خدای را سپاس گفت و به مردمان یادآور شد که این فروغ و روشنایی ایزدی است که پروردگار جهان ما را هدیه فرموده است. آن را محراب پرستش قرار داد، همانگونه که حجرالاسود خانه کعبه محراب تازیان است. سپس شب هنگام جشنی ترتیب داد و آتش افروخت و نام آن جشن را «سَده» نهاد.

متعاقب این واقعه جاندارانی چون گاو و گوسفند و خر را از گور و گوزن و آهو جدا کرد و آنها را به کشت و ورز گماشت و مردم را به پرورش و نگهداشت آنها سفارش کرد. پس از پوست نرم جانورانی چون سمور و قاقُم و سنجاب جامه‌های نیکو ترتیب داد و سالهای چهلگانه سلطنت خود را در این کارهای خیر گذرانید و با نام نیک از این به جهان باقی شتافت. با این همه چون مرگش فرا رسید لحظه‌ای مجال درنگ نیافت و این روش جهان فانی است که پیوسته مهر دائم و روی خوش با هیچکس ندارد.

صوت شاهنامه خوانی - هوشنگ

ویدئو شاهنامه خوانی - دکتر فریدون جنیدی

پته‌دوزی؛ هنری اصیل از دل کویر

 

هنر دست زنان کرمانی؛ روایتگر درخت زندگی

یکی از زیباترین جلوه‌های هنر ایرانی، پته‌دوزی است؛ هنری که در آن نقش‌هایی ظریف و رنگارنگ روی پارچه‌های پشمی دوخته می‌شود. یکی از نمونه‌های ارزشمند این هنر، تابلوی پته‌دوزی قاب‌شده با طرح درخت زندگی است که به دست زنان و دختران هنرمند روستای شفیع‌آباد شهداد کرمان دوخته شده است.

زنان این روستا، با تشکیل گروهی به نام گوجینو، محصولات پته‌دوزی خود را تولید و به فروش می‌رسانند. درآمد حاصل از این هنر، نه‌تنها باعث حمایت مالی آن‌ها می‌شود، بلکه بخشی از سود آن برای احیای قنات‌های روستا و بهبود وضعیت آبرسانی منطقه هزینه می‌شود.

پته‌دوزی در کرمان کاربردهای گسترده‌ای دارد و روی محصولاتی مانند سجاده، جا قرآنی، پرده، کوسن، رومیزی، روتختی، کیف، جلد عینک، بند دوربین و ... دوخته می‌شود.

پته‌دوزی هنری کهن و اصیل است که ریشه در تاریخ چند هزار ساله ایران دارد. واژه پته در فرهنگ لغت به معنای پشم و کرک است، اما در واقع به دوخت‌های سنتی اطلاق می‌شود که روی پارچه‌های کرکی با نخ‌های رنگی اجرا می‌شود.

این هنر که با نام‌های فطه‌دوزی و سلسله‌دوزی نیز شناخته می‌شود، بازتاب تخیل و ذوق هنری زنان کرمانی است. ظرافت، کیفیت بالا، نظم دوخت و هماهنگی رنگ‌ها از ویژگی‌های برجسته پته‌دوزی‌های کرمان هستند.

تاریخچه پته‌دوزی؛ از جمشید شاه تا امروز

منشأ دقیق پته‌دوزی مشخص نیست، اما قدیمی‌ترین نشانه‌های این هنر به قرن دوازدهم هجری بازمی‌گردد. در برخی منابع مانند تاریخ طبری، کرباس‌بافی، ابریشم‌بافی و رودوزی‌ها به دوران جمشید شاه پیشدادی نسبت داده شده‌اند.

یکی از مهم‌ترین آثار به‌جا‌مانده از پته‌دوزی، پارچه‌ای نفیس بر روی سنگ قبر شاه نعمت‌الله ولی در کرمان است. این اثر در سال ۱۲۹۴ هجری قمری دوخته شد و دوازده هنرمند کرمانی، سه سال برای دوخت آن تلاش کردند. این اثر ارزشمند امروزه در موزه آرامگاه شاه نعمت‌الله ولی در ماهان کرمان نگهداری می‌شود.

مراحل و انواع دوخت در پته‌دوزی

پس از رنگرزی و گرده‌برداری، مراحل دوخت پته آغاز می‌شود. این هنر شامل چهار مرحله اصلی است:

  1. خط‌دوزی (ساق‌دوزی): اولین مرحله از پته‌دوزی که در آن تمام نقش‌ها به‌صورت خطی دوخته می‌شوند. رنگ نخ در این دوخت بر اساس رنگ پارچه انتخاب می‌شود.
  2. آب‌دوزی (پتک‌دوزی): این مرحله، شبیه به رنگ‌آمیزی است که در آن از نقوشی مانند سروری، درختی، بته‌جقه، ترنج، پرنده و گل‌های شاه‌عباسی استفاده می‌شود.
  3. متن‌دوزی (رو‌دوزی): در این مرحله، فضاهای خالی بین طرح‌های اصلی با رنگ‌های متنوع پر می‌شود.
  4. برگ‌دوزی (سایه‌دوزی یا سرخس‌دوزی): آخرین مرحله و ظریف‌ترین بخش از پته‌دوزی که در آن از دوخت‌های شویدی، بلند و کوتاه استفاده می‌شود.

طرح‌ها و نقش‌های پته؛ ترکیبی از اصالت و زیبایی

طرح‌های پته‌دوزی، الهام‌گرفته از نقوش اصیل ایرانی است. اسلیمی، ختایی، شمسه، بته‌جقه، نقش پرنده، پیچک، سروچه، اناری و گل‌های شاه عباسی از جمله معروف‌ترین این طرح‌ها هستند که هر کدام دارای مفاهیم فرهنگی و معنوی عمیقی می‌باشند.

شرایط نگهداری و شستشوی پته

  •  پته را با دست و آب سرد و صابون بشویید.
  •   از انداختن پته در ماشین لباس‌شویی خودداری کنید.
  •  آن را با ملایمت بشویید و از سابیدن و چلاندن بپرهیزید.
  •  پته خیس را روی بند آویزان نکنید تا از تغییر شکل آن جلوگیری شود.

درخت زندگی

درخت زندگی یکی از کهن‌ترین نمادهای اسطوره‌ای در فرهنگ‌های مختلف جهان است که مفاهیمی مانند آفرینش، جاودانگی، باروری، و پیوند میان زمین و آسمان را در بر می‌گیرد. این درخت معمولاً به عنوان محوری مقدس که جهان‌های مختلف را به هم متصل می‌کند، در نظر گرفته می‌شود. در بسیاری از اسطوره‌ها، درخت زندگی منبعی از حکمت و نیروی حیات است که از آن آب حیات جاری شده یا میوه‌های آن جاودانگی و دانش را به ارمغان می‌آورد. در فرهنگ‌های ایرانی، بین‌النهرینی، نورس (وایکینگ‌ها)، و ادیان ابراهیمی، این درخت جایگاه ویژه‌ای داشته و با مفاهیم خیر و شر، رشد معنوی، و محافظت از جهان مرتبط بوده است.

در اساطیر ایرانی، درخت زندگی با نام "گوکرن" یا "هوم سپید" شناخته می‌شود که در دریای کیهانی "فراخکرت" قرار دارد. این درخت مقدس که توسط ماهی بزرگی محافظت می‌شود، دارای خاصیت جاودانگی و شفابخشی است. در باورهای زرتشتی، سوشیانت (نجات‌دهنده آخرالزمان) از این درخت شیره‌ای استخراج خواهد کرد که به انسان‌ها زندگی جاودانه می‌بخشد. در کنار این درخت، یک درخت دیگر که نماد شر است نیز وجود دارد و نیروهای اهریمنی سعی می‌کنند آن را تقویت کنند، اما کر ماهی مقدس از گوکرن محافظت کرده و تعادل جهان را حفظ می‌کند. درخت گوکرن، نمادی از خیر، نجات و امید به آینده‌ای روشن است.

علاوه بر درخت گوکرن، درختان مقدس دیگری نیز در اسطوره‌های ایرانی وجود دارند که اغلب با باروری، دانش، و نیروهای طبیعت مرتبط‌اند. در برخی روایات، درخت زندگی در پیوند با «هوم» قرار دارد که در آیین‌های مذهبی زرتشتیان به عنوان گیاهی مقدس مورد استفاده بوده و به نیروی ایزدی منسوب شده است. نقوش درخت زندگی در هنر و معماری هخامنشی و ساسانی نیز به چشم می‌خورد که نشان‌دهنده جایگاه عمیق این نماد در فرهنگ ایرانی است. مفهوم درخت زندگی در ایران، نه‌تنها با جاودانگی و شفا پیوند دارد، بلکه نمایانگر تقابل همیشگی خیر و شر، نظم کیهانی، و ارتباط میان انسان و نیروهای الهی است.